به نام خالق هستی بخش
هست در قرآن کریم قصه از خضر و موسای کلیم
گنج حکمت در او بنهفته است عارف وارسته این را آگه است
در قرآن مجید به صراحت نامی از حضرت خضر(علیهالسلام) برده نشده، ولی طبق روایات متعدد، منظور از مرد عالمی که در (آیه ۶۵ سوره کهف) آمده، حضرت خضر (علیه السلام) میباشد.
در این که نام این مرد عالم، چه کسی بوده و آیا او پیامبر بوده یا نه؟ میان مفسران و راویان گفتگو است. مشهور و معروف این است که خضر» بوده و نام اصلش تلیا»، لذا از این رو که هر کجا گام مینهادند زمین از قدومش سرسبز و خرم میشد او را خضر (به معنی سبز) نامیدند. [۷۲]
وی از نوادگان حضرت نوح(علیهالسلام) بوده و سلسله نسبش چنین ضبط کردهاند تلیا بن ملکان بن عامر بن ارفخشد بن سام بن نوح».
گروهی معتقدند این مرد عالم، پیامبر نبوده، بلکه دانشمندی همچون آصف بن برخیا و ذوالقرنین (علیهماالسلام) بوده است.[۷۳] و برخی دیگر گویند وی از پیامبران مرسل است و دارای مقام نبوت بوده،[۷۴] چنانکه بعضی از آیات سوره کهف [ما فَعَلْتُهُ عَنِ امْرِی؛ من این کار را خودسرانه طبق نظر شخصی خود انجام ندادم، بلکه وحی الهی بود».[۷۵] و فاردنا؛ ما میخواستیم چنین و چنان شود».[۷۶]] این مطلب را تأیید میکند.
بنابراین، ظاهر تعبیر ایات قرآن این است که او از پیامبران بوده است.
هنگامی که فرعون و فرعونیان در دریای نیل غرق شدند و زمام امور رهبری به دست موسی(علیهالسلام) افتاد، وی در میان قوم خود مشغول سخنرانی بود و آنها را به اطاعت و فرمانبرداری از خدا متذکر میساخت، هنگامی که سخنش به پایان رساند، ناگاه یک نفر از وی پرسید: آیا کسی را میشناسی، که سنبت به تو اعلم (عالمتر) باشد؟
موسی(علیهالسلام) در پاسخ گفت: نه، خداوند همان لحظه به موسی(علیهالسلام) وحی کرد: من در محل اتصال دو دریای مشرق و مغرب،[۷۷] بندهای دارم که از تو داناتر است.
موسی(علیهالسلام) عرض کرد: پروردگارا! چگونه او را دریابم؟
خداوند فرمود: یک عدد ماهی را بگیر و در میان سبد و زنبیل خود بگذار، و به سوی تنگه دو دریا برو، هر جا که آن ماهی را گم کردی، آن عالم در همانجاست.
موسی(علیهالسلام) ماهی را برگرفت و به همراه دوستش یوشع بن نون» رهسپار آن دیار گردید، زمانی که موسی(علیهالسلام) و دوستش به مسیر دو دریا رسیدند در کنار صخرهای، اندکی استراحت کردند و خوابشان برد.
در همین اثنا بارانی بارید و ماهی در اثر رطوبت باران جان گرفت و خود را به دریا انداخت. موسی(علیهالسلام) و همسفرش از خواب که بیدار شدند، از آن محل گذشتند، طولانی بودن راه و سفر موجب خستگی و گرسنگی آنان گردید.
در این هنگام موسی(علیهالسلام) به خاطرش آمد که غذایی به همراه خود آوردهاند، به یوشع(علیهالسلام) گفت: غذایمان را بیاور! که از این سفر، سخت خسته شدهایم، یوشع (علیهالسلام) گفت:آیا به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم، ماهی راهش را به طرز شگفت انگیز در دریا گرفت و ناپدید شد و من در آنجا فراموش کردم که ماجرای ماهی را برایت باز گو کنم، و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من ربود.
از آنجا که این موضوع به صورت نشانهای برای موسی(علیهالسلام) در رابطه با پیدا کردن عالم، بیان شده بود، وی مطلب را دریافت و به یوشع (علیهالسلام) گفت: این همان چیزی است که ما در پی آن بودیم، اینک باید از همان راهی که آمدهایم بازگشته، تا به محلی که ماهی را گم کرده، برسیم.
در این هنگام از همانجا بازگشتند و به جستجوی آن عالم پرداختند، وقتی که به تنگه رسیدند، همان فردی که موسی(علیهالسلام) وعده دیدار او را داشت یافتند، (حضرت خضر علیه السلام)
موسی(علیهالسلام) از وی درخواست کرد:که به او اجازه دهد وی را همراهی کند تا از علم و دانش وی بهرهمند گردد. عالم (خضر) به موسی(علیهالسلام) پاسخ داد: تو هرگز نمیتوانی همراه من صبر و تحمل کنی و چگونه میتوانی در مورد رموز و اسراری که به آن آگاهی نداری شکیبا باشی؟
موسی(علیهالسلام) گفت: به خواست خدا، مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد. شخص عالم (خضر) گفت: پس اگر میخواهی به دنبال من بیایی، از هیچ چیز سؤال نکن، تا خودم به موقع، آن را برای تو بازگو کنم.
موسی(علیهالسلام) و شخص عالم (خضر) با هم، در ساحل دریا به راه افتادند. نزدیکی آنان، کشتیای در حرکت بود، از صاحبان کشتی درخواست کردند که آنها را سوار کنند آنها هم پذیرفتند و آن دو، سوار بر کشتی شدند. پس از آنکه کشتی مقداری حرکت کرد، شخص عالم (خضر) بیآنکه صاحبان کشتی متوجه شوند، به دیوار چوبی کشتی تکیه زده و گوشهای از کشتی را سوراخ کرد و سپس آن قسمت را با پارچه و گل محکم نمود که آب وارد کشتی نشود.
موسی(علیهالسلام) وقتی این منظره نامناسب را که موجب خطر جان مسافران می شد دید، بسیار خشمگین شد و به شخص عالم (خضر) گفت: بسیار کار زشتی انجام دادی.
شخص عالم گفت: آیا نگفتم که تو نمیتوانی همراه من صبر و تحمل کنی؟! موسی (علیهالسلام) به اشتباه خود پی برد واز او خواست که بر فراموشی او خرده نگیرد.
از آنجا گذشتند و از کشتی پیاده شده و به راه خود ادامه دادند، در مسیر راه، پسر بچهای را دیدند که با همسالان خود مشغول بازی است، شخص عالم (خضر) ترفندی به کار برد، تا او را دور از رفقایش گرفته و به قتل رساند.
قلب موسی(علیهالسلام) از این عمل ناروا به تپش افتاد و شدیداً به او اعتراض کرد و گفت: چرا نفسی پاک را بیآنکه گناهی مرتکب شده باشد، به قتل رساندی؟ کار بسیار ناپسندی انجام دادی.
شخص عالم (خضر) با لحنی نکوهش گرانه به وی گفت: آیا به تو نگفتم که هرگز صبر و تحمل کارهایی را که همراه من مشاهده میکنی نخواهی داشت؟
موسی(علیهالسلام) در حالی که از کرده خود پشیمان بود به او پاسخ داد: اگر از این به بعد دوباره چیزی از تو پرسیدم، با من همراهی مکن و این خود، برایت عذر و بهانهای باشد که از من جدا شوی.
از آنجا حرکت کردند و به مسیر خود ادامه دادند: تا اینکه به قریهای رسیدند،[۷۸] خستگی و گرسنگی بر آنان مستولی شد، داخل روستا شدند، از مردم روستا درخواست غذایی کردند، ولی اهالی آنجا از پذیرایی آنان خودداری کرده و به گونهای غیر محترمانه آنها را برگرداندند، آنان در بازگشت، دیواری را در حال ویران شدن ملاحظه کردند، شخص عالم (خضر) آن دیوار را تعمیر کرد و پایههای آن را استحکام بخشید.
موسی(علیهالسلام) تحمل نکرد و گفت: آیا برای پاداش کسانی که ما را از دیار خود بیرون راندند، دیوار آنان راترمیم میکنی؟ اگر میخواستی میتوانستی در قبال کار خود، لااقل مزدی بگیری، تا با آن خوراکی تهیه کنیم.
اینجا بود که شخص عالم (خضر) به موسی (علیهالسلام) گفت: این عذر مفارقت و جدایی بین من و تو است و من به زودی اسرار کارهایی که تحمل صبر آن را نداشتی، برایت فاش خواهم ساخت.
موسی(علیهالسلام) سخنی نگفت، و دریافت که نمیتواند همراه آن شخص عالم (خضر) باشد و در برابر کارهای عجیب او صبر و تحمل داشته باشد. آن شخص عالم (خضر) قبل از اینکه از موسی (علیهالسلام) جدا شود، راز سه حادثه شگفت انگیز فوق را برای موسی (علیهالسلام) چنین توضیح داد:
اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که جز آن کشتی، سرمایه دیگری نداشتند و من میدانستم در آن دیار پادشاهی غاصب وجود دارد که هرکشتی سالمی را تحت تعقیب قرار داده و آن را از صاحبش میستاند، از این رو خواستم در این کشتی عیبی ایجاد کنم که بعدها قابل ترمیم باشد و وقتی پادشاه آن را ببیند، تصور کند کشتی مرغوبی نیست و دست از آن برداشته و برای صاحبانش سالم باقی بماند.
و اما آن پسر بچه، چون آثار فساد و تباهی از همان کودکی در سیمای او آشکار بود،[۷۹] و پدر و مادر مؤمن و شایستهای داشت، من بیم آن داشتم که در اثر دوستی و علاقه و محبتی که والدین به فرزندان دارند، فساد و تباهی او بر شایستگی پدر و مادرش چیره گردد و آنان را به کفر و سرکشی وا دارد، او را کشتم، برای آنکه پدر و مادرش، از شر چنین فرزندی آسوده شوند و خداوند به جای او به آنان فرزندی بهتر و شایستهتر و مهربانتر عنایت کند.[۸۰]
و اما دیواری که ترمیم و درست کردم و در بنای آن رنج کشیدم، مربوط به دو پسر بچه یتیم در این روستا بود که گنجی متعلق به آنان در زیر دیوار وجود داشت و پدرشان مرد صالح و شایستهای بود.[۳۳۷] خداوند بزرگ اراده فرمود که گنج آن دو را برایشان نگهداری کند تا زمانی که بزرگ شدند، گنجشان را استخراج نمایند.
آنچه من انجام دادم با نظر شخصی خودم نبود بلکه از ناحیه وحی الهی بود. این بود راز کارهایی که به تو گفتم تحمل و صبر آنها را نخواهی داشت.
موسی(علیهالسلام) از توضیحات آن شخص عالم (خضر) قانع شد.[۸۱]
منابع:
۷۲] - اصول کافی: ج ۱، ص ۲۱۰.
[۷۳] - علل الشرایع: ص ۵۹.
[۷۴] - سوره کهف، آیه ۸۲.
[۷۵] - همان، آیه ۸۰.
[۷۶] - در ا ینکه اشاره به کدام دو دریا است؟ میان مفسران گفتگو است، روی هم رفته سه نظر معروف در اینجا وجود دارد:
الف)منظور محل اتصال خلیج عقبه» با خلیج سوئز» است (می دانیم که دریای احمر در شمال دو پیشرفتگی دارد – یکی به سوی شمال شرقی و دیگری به سوی شمال غربی – که اولی خلیج عقبه را تشکیل میدهد، و دومی خلیج سوئز را، و این دو خلیج در قسمت جنوبی به هم میپیوندند و به دریای احمر متصل میشوند.
ب) منظور محل پیوند اقیانوس هند» با دریای احمر است که در بغاز باب المندب» به هم میپیوندند.
پ) محل پیوستگی دریای مدیترانه» که نام دیگرش دریای روم و بحر ابیض است یا اقیانوس اطلس» یعنی همان محل تنگه جبل الطارق» که نزدیک شهر طنجه» است.
اما احتمال اول از همه تفاسیر نزدیکتر به محل زندگی موسی(علیهالسلام) به نظر می رسد، چون از شام تا خلیج عقبه راه زیادی نیست. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۴۸۱).
[۷۷] - قریه در لسان قرآن مفهوم عامی دارد و هرگونه شهر و آبادی را شامل میشود. در این که این شهر،کدام شهر و در کجا بوده است؟ میان مفسران گفتگو است:
الف) برخی معتقدند ایله» است که امروز به نام بندر ایلات معروف است و در کنار دریای احمر نزدیک خلیج عقبه واقع شده است.
ب) برخی گویند انطاکیه» است ، که از شهرهای قدیم سوریه بوده و نود و شش کیلومتر از حلب و پنجاه و نه کیلومتر از اسکندرون فاصله دارد. (دائره المعارف: ج ۱، ص ۸۳۵).
پ) بعضی دیگر معتقدند منظور شهر ناصره» است، که در شمال فلسطین قرار دارد و محل تولد حضرت مسیح(علیهالسلام) بوده است.
با توجه به روآیات و آنچه در معنی مجمع البحرین (محل پیوند خلیج عقبه و خلیج سوئز) گفته شد، روشن میشود که شهر ناصره و بندر ایله به این منطقه نزدیکتر است تا انطاکیه، و روآیات بیشتر شهر ناصره را تأیید میکند. (تفسیر نمونه: ج ۱۲، ص ۴۹۵).
[۷۸] - روایت شده: به کتف آن پسر بچهای که شخص عالم (خضر) او را به قتل رساند، نوشته شده بود که وی در زمره کافرین است.
[۷۹] - روایت شده خداوند به جای آن پسر، دختری به آنها داد که هفتادپیامبر از نسل او به وجود آمدند. (تفسیر نور الثقلین: ج ۳، ص ۲۸۶).
[۸۰] - روایت شده میان آن دو یتیم و پدر صالحشان هفتاد نسل فاصله افتاده بود،اما خداوند به خاطر ایمان پدرشان، آن گنج را حفظ کرد. (علل الشرایع: ص ۵۹).
[۸۱] - اقتباس از سوره کهف،آیات ۶۰-۸۲ – حیوه القلوب: ج ۱، ص ۲۷۵ – بحارالانوار: ج ۱۳،ص ۲۷۸ به بعد – تفسیر قمی :ج ۲، ص ۳۷.
سه گناهکار خوش عاقبت (داستان زیبای سوره توبه)
علیهالسلام ,موسی ,خضر ,عالم ,شخص ,کشتی ,موسی علیهالسلام ,شخص عالم ,عالم خضر ,و به ,او را ,میان مفسران گفتگو
درباره این سایت